عمه رضیه

عمه رضیه

عمه رضیه که میگم عمه ی پدرمه…
من به شخصه تو زندگیم ازش خیلی چیزا یاد گرفتم ازش، ایشون یه دُرجِ ارزشمندن برای خودشون…
از ویژگی های اخلاقی بسیار زیباشون اولی اعتماد به نفس هست.با شرایط کهولت سن و تنهایی و کسالت خیلی قوی و پرقدرت به تنهایی زندگی می کنند؛ این عزت نفس به خوبی در کلامش هویدا هست، خیلی محکم و پر مهر که فقط مخصوص خودشه، به تو میگه عزیزم و صحبتش رو شروع میکنه، اونقدر نافذ حرف میزنه که میخکوب میشینی پای حرفاش،کاری نداره که سن و سالت چقدره، خیلی خوب مخاطبش رو میشناسه و میدونه که باید چی بهت بگه، کلی حرفای خوب و پرمغز کلی شعر و داستان و مَثَل…
روحیه ی مثال زدنیش با تمام سختی ها و خستگی هاش به تویِ بی روحیه هم روحیه میده.
یه داستان کوتاه بگم ازش:
قرار بود رضا و مولود فردا بیان روستامون تو فکرمون بود که حتما یه سر باهاشون بریم پیش عمه رضیه ماهم برای برنامه ریزی بهتر و احترام، بنده رو مأمور کردیم! که برم و به عمه اطلاع بدم و اندکی توضیح که قضیه از چه قرار هست.
عمه مث همیشه نذاشت دم در بمونم گفت بیو تو عمه منم تنهام یه دیقه پیشم بشین، خلاصه من نشستم ساعت هفت و هشت عصر بود عمه شروع کردبه صحبت، از هر دری، یاد گذشته و کلی حرفای خوب منم سراپا گوش و مؤدب نشستم “البته جذَبه ی اایشان غیر از این را طلب نمی کند!” و گوش دادم، از صحبت‌هاش خسته نمی‌شدم چون عمه بالواقع سخنور قهاری هست، خلاصه نگران انجام مأموریتم بودم که لب به سخن باز کردم که فردا با دونفر میایم خدمتتون و چنان و بَهمان عمه خیلی راحت گفت حتما بیاید عمه ی جان.
خلاصه به همین نام و نشون من ساعت 11 شب از خونه ی عمه اومدم بیرون با جیب های پر نقل و آجیل به عادت گذشته!!!
فردا شد، دوستان آمدند و با هم نزدشان رفتیم اول از همه رو به من گفت: برَّم برو از تو مطبخ کاسه ی بزرگ بیار زردآلو و توت از درخت بچین و بشور و بیار بعد از تعارف میوه با خوش و بش به غایت زیبا با این دو عزیز ارتباط گرفت و برایشان سخن گفت که وقتی از اونجا اومدیم فک میکنم هشتاد درصد از حافظه ی دو تا دوربینشون پر شده بود!!!

عکس از @mahmoodabedi064

تدوین و متن از @alikazemi_68

 

اهالی روستا
عمه رضیه
به اشتراک بزارید